loading...
gladiator

ramin بازدید : 3 سه شنبه 07 خرداد 1392 نظرات (0)
از روزي كه شايع شده بود كه قرار است در مدرسه ما آموزش با كامپيوتر يا به قول امروزي ها رايانه صورت بگيرد ؛ حال و هواي مدرسه طور ديگري شده بود . مدير مدرسه   با آن كت و شلوار عهد بوقي كه داشت بادي به غبغبه انداخته بود و اصلا ما را ديگر آدم حساب نمي كرد ؛ انگار نه انگار ما دانش آموزان آن مدرسه هستيم . و آن روز سر صف در حالي كه سعي مي كرد خيلي با كلاس رفتار كند و هر چند دقيقه يك بار دستي به سرو گوش خود مي كشيد گفت : بچه ها ما قصد داريم از اين به بعد با جهان تكنولوژي و فناوري پيش برويم ؛ و از اين پس مدرسه ما نه يك مدرسه معمولي بلكه يك مدرسه مدرن است و نمي دانم هزار تا تا كلمه صدتا يك قاز ديگر كه پشت سر هم رديف مي كرد

معلم ها هم كه هميشه در مدرسه با ما حسابي چاق سلامتي مي كردند ؛ و به قول معروف كلي قربان صدقه هم مي رفتيم حالا براي ما قيافه مي گر فتند و اصلا به زير پاي مباركشان نگاه هم نمي كردند . به خصوص  زنگ اول كه جغرافيا داشتيم ؛ از تصور اين كه آقاي صمدي با آن شكم گنده و خارج از محدوده اي كه  آن را به زور جابجا مي كرد روزي بخواهد با استفاده از كامپيوتر جغرافيا درس بدهد از خنده روده بر شده بودم و پيش خودم فكر مي كردم آينده را كه نمي شود پيش بيني كرد ؛ شايد آقاي صمدي با استفاده از كامپيوتر فكري هم به حال شكم زه وار در رفته خود كرد .  

از همه اين ها كه بگذريم مشهدي رضا مستخدم مدرسه كه معروف به مشتي خالي بند بود ؛ هم      حرف هاي گنده تر از دهانش مي زد ؛ به طوري كه در هر جمله اي كه صحبت مي فرمودند ؛ حداقل چهار پنج تا اصطلاحات كامپيوتري از قبيل ؛ سي دي و سي پي يو و مانيتور و نمي دانم هزار تا كوفت و زهر و مار ديگر به كار مي بردند ؛ زنگ هاي تفريح هم كه مي شد ؛ چند چاي رنگ و رو رفته كامپيوتري مي ريخت وبراي معلمان به اتاق كامپيوتر مي برد .

كم كم ديگر آن ارتباط صميمي و نزديكي كه بين معلمان و مدير و دانش آموزان و خلاصه همه اعضاي مدرسه به چشم مي خورد ؛ داشت به دست فراموشي سپرده مي شد و اين با روحيات من و حميد و جواد اصلا جور در نمي آمد كه هيچ ؛ سازگاري هم نداشت . و ما همه چيز را از چشم اين غول بي شاخ و دم مي ديديم . ولي خيلي هم بي كار نبوديم و وقت و بي وقت نقشه هاي عجيب و غريبي طرح         مي كرديم كه عقل جن هم به آن ها نمي رسيد ؛ ولي يكي پس از ديگري به شكست مي انجاميد .

ما كه به سه قلو هاي مدرسه معروف بوديم بلا و مصيبت نمانده بود كه بر سر هم كلاسي و مدير و معلم و مستخدم نياورده باشيم . به طورمثال آقاي اسدي بيچار معلم هنر را مي گويم ؛ ايشان عادت داشت به جاي اين كه در پاي تخته براي ما خطي بنويسد يا نقاشي طرح كند ؛ از وقتي كه وارد كلاس مي شد روي صندلي لم مي داد و گاه و بي گاه هم يك كوزه سفالي را مثلا به عنوان مدل نقاشي به سر كلاس       مي آورد . و اصلا تا آن وقت ديده نشده بود كه براي يك بار هم كه شده سر كلاس قدم بزند ؛ تا اين كه ما تصميم گرفتيم درس عبرتي به ايشان بدهيم .

قبل از ورود ايشان به كلاس با چسب قطره اي كه به قول بچه ها تقريبا نامرئي بود سطح صندلي مبارك ايشان را كاملا آغشته كرديم ؛ آقاي اسدي بنده خدا هم از همه جا بي خبر طبق معمول بر روي صندلي نشست ؛ و هر بار كه جابجا مي شد ته دل ما بد جوري مي لرزيد ؛ ولي تا اواسط زنگ هيچ اتفاق خاصي نيفتاد ؛ تا اين كه در كلاس به صدا درآمد و مشتي خالي بند در حالي كه جاروي بلندي در دست داشت وارد كلاس شد و گفت : آقاي اسدي تلفن با شما كار دارد ؛ به محض اين كه آقاي اسدي از جا بلند شد صندلي مبارك هم در حالي كه به پشت ايشان چسبيده بود بلند شد ؛ ديگر سرتان را درد نياورم ؛            با صداي خنده بچه ها كه مثل زلزله بود همه چيز معمول شد ؛ و من و حميد و جواد مثل بچه آدم سرمان را پايين انداختيم و جلو دفتر آقاي رضايي به انتظلر تنبيه مانديم  و اما بشنويد از اتاق كامپيوتر مدرسه كه در حقيقت همان انبار دخمه مانند و تاريك سال هاي قبل بود كه حالا عاقبت به خير شده بود ؛ و به جاي ميز و صندلي شكسته و تخته سياه و هزار تا آت و آشغال ديگر ؛ به قول مشتي خالي بند سه تا كامپيوتر آخرين سيستًم ؛ در آن جاي گرفته بود . و در انتهاي راه رو طبقه اول درست بغل دست آبدار خانه بود ؛ كه معلمان در گذشته هاي نه چندان دور در آن جا ؛ چاي و صبحانه تناول مي كردند و صداي خنده آن ها كه            بي شباهت به شليك توپ ضدهوايي نبود ؛ دقيقا در سمت ديگر راه رو شنيده مي شد .

 اما از روزي كه پاي كامپيوتر به مدرسه ما باز شده بود ؛ ديگر معلمان به محض شنيدن صداي زنگ         بي اختيار و كاملا برنامه ريزي شده ؛ درست مانند يك آدم آهني ؛ به سمت اتاق كامپيوتر راه مي افتادند ؛ بدون اين كه توجهي به اطراف خود داشته باشند . بعضي وقت ها هم كه پشت در اتاق كامپيوتر گوش    مي ايستاديم ؛ كلمات عجيب و غريبي مانند ويندوز و فايل و غيره و ذلك به گوشمان مي خورد كه اصلا سر در نمي آورديم . معلوم نبود كامپيوترها را براي ما به آورده بودند يا معلمهاي محترم .

تا اين كه پس از مدت ها نقشه كشيدن و چند فقره عمليات جاسوسي و اطلاعاتي ؛ يك روز صبح يواشكي حميد و جواد را به گوشه حياط بردم و گفتم : بچه ها امروز ديگر وقتش است ؛ حميد و جواد در حالي كه برق شيطنت از چشمانشان مي باريد گفتند : علي فكر همه جايش را كرده اي ؟ من هم در حالي كه ژست پوارو گرفته بودم گفتم : نقشه اين دفعه رد خور ندارد ؛ خيالتان راحت باشد ؛ و با هم روي آسفالت مشغول پياده كردن نقشه شديم .

زنگ آخر كه خورد بچه ها با سر و صداي عجيبي مدرسه را ترك كردند ؛ و ما سه نفر در حالي كه كمي هم ترسيده بوديم ؛ پشت ديوار دست شويي داخل حياط پنهان شديم ؛ وقتي خيالمان راحت شد كه همه رفتند ؛ آرام و با احتياط به سمت در راه رو به راه افتاديم . صداي جارو كردن مشهدي رضا از طبقه بالا به گوش مي رسيد ؛ و آن طور كه به نظر مي رسيد ؛ حالا حالاها به طبقه پايين نمي آمد .

من و جواد با خيال راحت به طرف اتاق كامپيوتر به راه افتاديم ؛ در حالي كه حميد به عنوان نگهبان پشت در راه رو پنهان شده بود . من دسته كليدي را كه از مدت ها قبل تهيه كرده بودم بيرون آوردم و به جواد دادم ؛ جواد هم كه در باز كردن قفل استاد بود ؛ با احتياط مشغول امتحان كردن كليدها شد ؛ ده دقيقه گذشته بود و در اتاق كامپيوتر هم چنان مقاومت مي كرد ؛ تا اين كه بالاخره يكي از كليدها چرخي خورد و جواد يك مرتبه هورايي كشيد كه من به سرعت جلوي دهانش را گرفتم ؛ نزديك بود از ترس زهره ترك بشويم ؛ ولي خوشبختانه مشهدي رضا كه در عالم كامپيوتري خودش سير مي كرد متوجه سر و صداي ما نشد . پس از سه بار چرخيدن كليد بالاخره در اتاق كامپيوتر باز شد ؛ و ما چشمانمان با جمال مبارك اين غول بي شاخ و دم منور شد ؛ ولي اي كاش كور مي شديم و هرگز چنين نمي شد ؛ چشمتان روز بد نبيند ؛ به محض اين كه وار اتاق كامپيوتر شديم ؛ با كمال تعجب مشاهده نموديم هر كدام از دبيران محترم به نوعي با اين موجود زبان بسته سر و كله مي زنند . به طور مثال آقاي اسدي مشغول نقاشي كردن در قسمت paint  كامپيوتر كه مخصوص بچه هاست بود ؛ آقاي صمدي شطرنج بازي مي كرد  ؛ آقاي رهگذر هم فيفا 98 ؛ و خلاصه هر كدام به نوعي مشغول خدمت به سنگر علم و دانش بودند . در اين هنگام آقاي رضايي مدير مدرنيته مدرسه هم با كابل مبارك سر رسيد ؛ و وقتي ايشان و ساير دبيران فهميدند كه ما به اصل مدرن شدن مدرسه پي برده ايم تصميم گرفتند درس عبرتي به ما و همه آن هايي بدهند كه مخالف مدرنيته شدن هستند .

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط هر روز آخرین خبر استخدامی را برات اس ام اس میفرستیم در تاریخ 1393/10/09 و 4:10 دقیقه ارسال شده است

سلام وقت بخیر

اگه تمایل داری هر روز آخرین اخبار استخدامی شرکت ، سازمان های دولتی را دریافت کنی

می تونی به لینک زیر جهت فعال سازی بری

http://sms.mida-co.ir/newsletter/6/estekhtam

این نظر توسط دریافت پنل رایگان به همراه خط اختصاصی با پیش شماره 50005 در تاریخ 1393/09/07 و 2:15 دقیقه ارسال شده است

باسلام خدمت شما مدیر عزیز

جهت ثبت نام پنل اس ام اس رایگان با همراه خط اختصاصی با پیش شماره 50005 می توانید به آدرس

http://50005.mida-co.ir

مراجعه نمائید.

منتظر حضور گرمتون هستیم

mida-co.ir

این نظر توسط پیشنهاد یک کسب کار هوشمندانه در تاریخ 1393/08/26 و 1:25 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما

این پیام احتمالا آینده ی تجاری شما را متحول خواهد کرد

شما می توانید با حداقل سرمایه ی اولیه ،

صاحب جامع ترین مرکز فروشگاهی و خدماتی شهرتان شوید

جهت کسب اطلاعات بیشتر به وبسایت WWW.IBP24.ORG مراجعه نمایید

این نظر توسط سامانه پیامک در تاریخ 1393/07/02 و 1:36 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما مدیر محترم
شما می توانید با عضویت در طرح همکاری فروش پنل و خطوط پیامکی از بازدید کننده وبلاک خود درآمد کسب کنید
ابتدا وارد آدرس زیر شوید و مراحل ثبت نام رو کامل نمائید
http://sms.mida-co.ir/hamkar
سپس وارد پنل کاربری شوید و از قسمت شبکه فروش و بازاریابی کد های مربوط به فروش پنل را در سایت خود قراردهید بعد از معرفی هر کاربر به شما 25 درصد سود فروش داده می شود
جهت کسب اطلاعات بیشتر به سایت زیر مراجعه نمائید
mida-co.ir
info@mida-co.ir

این نظر توسط سامانه پیامک در تاریخ 1393/04/20 و 3:57 دقیقه ارسال شده است

با سلام خدمت شما مدیر محترم

برای داشتن یک سامانه حرفه ای و رایگان همین حالا اقدام نمائید. سامانه sms5002.ir به شما یک پنل پیامک کاملا اختصاصی رایگان می دهد با این سامانه پنل ارتباطی جدیدی بین سایت و کاربران خود آغاز کنید. برای فعال سازی همین حالا اقدام نمائید.

جهت ثبت نام به آدرس زیر مراجعه نمائید

sms5002.ir/register.php


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 11
  • بازدید کلی : 45